یا رب این شمع دل افروز ز کاشانه کیستحالیا خانه برانداز دل و دین من استباده لعل لبش کز لب من دور مباددولت صحبت آن شمع سعادت پرتومیدهد هر کسش افسونی و معلوم نشدیا رب آن شاهوش ماه رخ زهره جبینگفتم آه از دل دیوانه حافظ بی تو
جان ما سوخت بپرسید که جانانه کیستتا در آغوش که میخسبد و همخانه کیستراح روح که و پیمان ده پیمانه کیستبازپرسید خدا را که به پروانه کیستکه دل نازک او مایل افسانه کیستدر یکتای که و گوهر یک دانه کیستزیر لب خنده زنان گفت که دیوانه کیست